نازنین فاطمهنازنین فاطمه، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

فرشته ای از بهشت

لذت نازکشیدن از دختری نازنین

  مادربزرگ ، همان که نامت را به او وامداری همیشه می گفت : اگر نازکش داری ، ناز کن . اگر نازکش نداری پاتو دراز کن. و من این روزها با حرکات جدید تو احساس می کنم نام نازنین فاطمه برازنده توست چرا که باید ساعتها نازت را بکشم تا تو با ضربه ظریفی شبیه نبض تکان بخوری . این دیالوگ های من برای نازکشیدن از توست نازنین فاطمه ! دختر قشنگم ، یه تکون می خوری عزیزم؟ مامانی؟ خبری نمی شود . . . دو دستم را روی سمت راست و چپ نافم می گذارم تا احساس کنم کدام قسمت برجستگی بیشتری دارد. تو معمولا به سمت راست علاقه بیشتری داری و اکثر اوقات در این سمت سنگینی بیشتری را احساس می کنم و می فهمم سرت در این قسمت است . خلاصه با کلی خواهش و ال...
19 بهمن 1391

آماده سازی اتاق

دیشب با مامان رفتیم و کاغذ دیواری اتاقت رو انتخاب کردیم. یه رنگ صورتی کمرنگ بسیار آرامش بخش. اتاقت کوچیکه اما دنجه. فکر می کنم تا وقتی بخوای بری مدرسه واست جاداره. سقف رو هم می خوایم سفید کنم. وسایلت رو هنوز نیاوردن. منتظرم که تا آخر این هفته کاغذ دیواری اتاق تموم شه و بعد هماهنگ کنم واسه آوردن وسایلت. خیلی اتاقت رو دوست دارم. من خودم تا 10 سالگی اتاق مستقل نداشتم. اون قدیما خیلی مد نبود بچه واسه خودش اتاق داشته باشه. اما حالا خوشحالم که دخترم می تونه واسه خودش یه اتاق قشنگ داشته باشه. یه قولی بهم می دی بابایی! دست دارم من رو مهمونی دعوت کنی به اتاقت تا با هم بازی کنیم. من عاشق بازی کردنم. مخصوصا که اسباب بازیای قشنگی واست خریدیم. عکس ات...
18 بهمن 1391

با من بمان ای نازنین

نازنین فاطمه ی بابا نمی دانی انتظار دیدنت چقدر سخت اما شیرینه. درست احساسی رو دارم که چند سال پیش در مورد رسیدن به مامان زهرا داشتم. همونطور بی تابم و درونم در حال جوشش. انتظار دیدن دختری که چیزی جز من نیست. بیتاب دیدنت و شنیدن صدات. بوییدنت و بوسیدن لبهات. تو دختری هستی که من می تونم عاشقانه دوستش بدارم و بلند فریاد کنم : " من عاشق و دیوانه ی این دخترم. من برای نازنین فاطمه زنده ام و برای تو نفس می کشم." تمام شعرهای عاشقانه ای که برای مامان زهرا زمزمه می کردم رو می تونم دوباره و دوباره زمزمه کنم. اینبار برای دو عشقم. نازنین فاطمه و زهرای نازنین. دخترم جایی خواندم که پدر اولین عشق دخترخواهد بود و این افتخار بزرگیست برای من. من هم چون م...
16 بهمن 1391

شکر گزاری

سلام خدای مهربون مدتی بود که می خواستم اینجا برایت بنویسم حرفهایی که در دلم بود و تو خود از من آگاه تری. بارها بر سر جانماز با تو درد و دل کردم و اشک ریختم تا کمکم کنی لایق آنچه تو می خواهی به امانت به ما بسپری باشم. خدای من، می دانی که تمام تلاشم را کرده ام تا خوب و پاک باشم و روح خود را آماده دریافت معجزه ای از تو نمایم. می خواهم حس کنم جزو بندگانی هستم که تو به من توجه داری و مرا لایق لبخندت می دانی. خدایا رازهایی میان ماست که هیچگاه نمی خواهم اینجا فاش شود. دردهایی که به معجزه ی تو درمان شد و نگرانی هایی که به توان بی انتهای تو رفع گردید. خدای من. من همیشه آماده آزمایش و امتحانم و تمام تلاشم را می کنم که لحظه ای از یاری تو نا امی...
14 بهمن 1391

تغییر فیلی به کیتی فقط به خاطر دختر ناز ما

نازنین  فاطمه عزیزم من و پدرت خیلی به تو حسودی می کنیم نمی دانی پدربزرگ و مادربزرگ چه سوغاتی های زیبایی از ترکیه  برایت خریده اند. کلی لباس و کفش و وسایل ناز مثل خودت در این مدت که آنها مسافرت بودند ما هم به خانه خودمان اسباب کشی کردیم و به همراه خاله نرگس باقی وسایلت را خریدیم که اگر پدرت همت کند عکس هایش را برایت می گذاریم. امروز تصمیم گرفتم سرویس خوابت را هم  به مدل دخترانه و صورتی رنگ کیتی تغییر دهم. با پدرت و مادربزرگ هم مشورت کردم آنها هم موافق بودند من  همیشه به آینده فکر می کردم. به اینکه وقتی تو دوسالت می شود برادر یا خواهری خواهی داشت که باید با هم در یک اتاق باشید تا وقتی که پدرت خانه بزرگتری بخ...
12 بهمن 1391

جای پای تو روی گونه های پدرت

هشتم بهمن ماه بود. شب  هنگام موقع خواب طبق عادتی که پیدا کرده بودم  از پدرت خواستم  از این ویژگی منحصر به فردش یعنی  قدرت بالای شنواییش استفاده کند و مرا از سلامت تو مطمئن کند. پدرت استعداد بالایی در شنیدن صداهای فرکانس پایین دارد و از ماه های قبل که تو بسیار بسیار کوچک بودی  سرش را روی شکم من می گذاشت تا صدای زیبای قلب تو را بشنود. آن شب هم من از او خواستم همین کار را بکند. پدرت هم با اشتیاق فراوان قبول کرد و سرش را روی شکم من گذاشت. هنوز چند ثانیه نگذشته بود که من احساس کردم چیزی  از درون شکمم بیرون آمد. همان لحظه پدرت با تعجب به من نگاه کرد و هر دو به هم خیره شدیم و فهمیدیم که تو شیطنت هایت را شروع کرده...
12 بهمن 1391

برای دختر نازنینم نازنین فاطمه عزیز

  اصلاً فکر نمی کردم تا این اندازه حرف گوش کن باشی همانطور که در پست قبلی نوشته بودم تصمیم گرفتیم برای تعیین جنسیتت زودتر از موعد و به اختیار خودمان البته با اجازه پزشک بار دیگر برویم سونوگرافی(٢٥ دی ماه) همان سونوگرافی نرگس را انتخاب کردیم. خانم دکتر افسانه واسعی ( چون بسیار مهربان است و انرژی مثبت می دهد.) باز هم مثل دفعه قبل پدرت زودتر رفت تا وقت بگیرد حدود ساعت هفت صبح من در حال خواندن نماز بودم که موبایلم زنگ زد . پدرت بود که گفت خانم دکتر تازه آمده و گفته می توانیم اولین نفر باشیم. من زود حاضر شدم . دقایقی بعد پدرت رسید و به همراه مادربزرگ رفتیم. با وجود شلوغی اما به خاطر زحمات پدرت اولین نفر رفتیم داخل. حس خوبی از...
7 بهمن 1391

شروع اولین خرید برای تو

  سه شنبه هفته قبل بود که به همراه مادربزرگ برای قیمت کردن یک سری وسایلت به پاساژ جمهوری رفتیم. چند مدل کالسکه و کریر هم دیدیم . پدرت رفته بود نمایشگاه دکوراسیون منزل تا با مدلهای جدید تزئینات داخلی برای اتاقت آشنا شود. قرار بود بعد بیاید پیش ما اما چون دیر شد قرار شد عصری با هم برویم سمت خیابان بهار تا مدل های آنجا را هم ببینیم. همینطور که من و مادربزرگ در حال دیدن وسایل بودیم یک دفعه از یک کاپشن با رنگ آبی خوشمان آمد و آن را برایت خریدیم. عصری هم کمی در خیابان بهار چرخیدیم . کلی نسبت به خرید وسایلت دید پیدا کردیم و قرار شد روز پنجشنبه با پدرت برای دیدن وسایل چوبی به نمایندگی آپادانا در خیابان حافظ برویم و قبلش هم سری به پاس...
7 بهمن 1391

اتاقی زیبا برای تو

عزیز دلبندم حالا که بعد از گذشت روزهای سخت بارداری خدا رو شکر وضعیتم به حالت تعادل برگشته من و پدرت هم از این فرصت استفاده کرده و در تدارک آماده کردن وسایل اتاقت هستیم. از آنجا که این اتاق متعلق به توست لازم می دانم همه مراحلش را برایت به شکلی خاطره انگیز بنویسم . . . عزیز دلبندم بعد از گذشت روزهای سخت بارداری خدا رو شکر وضعیتم به حالت تعادل برگشته است. من و پدرت هم از این فرصت استفاده کرده و در تدارک آماده کردن وسایل اتاقت هستیم. از آنجا که این اتاق متعلق به توست لازم می دانم همه مراحلش را برایت به شکلی خاطره انگیز بنویسم قرار است سقف اتاقت را با طرح آسمان کاغذ دیواری کنیم تا هر وقت در تخت می خوابی بتوانی آسمان آبی را ببینی برای ...
20 دی 1391