نازنین فاطمهنازنین فاطمه، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

فرشته ای از بهشت

لبخند تو

  می دانم هیچ برگی بی اذن تو بر زمین نمی افتد چه رسد به بستن نطفه ای در بطن من و می دانم هر تولد لبخندی از توست و این نشان می دهد که تو هنوز به ما امیدواری ما عجولیم و صبرمان قابل قیاس با تو نیست  پس  تا  رسیدن به لبخندت ما را یاری ده   مبادا تا زمان رسیدن به آن از نفس بیفتیم . . .  
4 تير 1391

فوتبال و . . .

این روزها برنامه تولدت به تعویق افتاده است دلیل آن شروع بازی های فوتبال یورو ٢٠١٢ است پدرت آخر بازی خوابش می برد و حس و حالی ندارد. نمی دانم وقتی به دنیا آمدی و بزرگ شدی، خواه دختر یا پسر ،  بر حسب علاقه ات به فوتبال ما را به خاطر  این تاخیر خواهی بخششید یا نه ؟  
31 خرداد 1391

می خوام بیای پیشم

دل و دماغ نوشتن تو وبلاگ رو ندارم . آخه من که مثل مامان نویسنده نیستم. گاهی چشمم می جوشه یه چیزایی واست می نویسم. نمیدونم اینبار هم منتظر اومدنت باشم یا نه؟ البته خیلی دیگه دلم داره واست تنگ میشه. اما . . . می دونی یه چیزیایی هست که بین من و مامان می مونه و لذت رازش واسه ما دوتاست. به هر حال بیای خیلی خوب می شه ، نیای هم یه جور دیگه خوب میشه. ما همیشه منتظرت هستیم عزیزم. ...
22 خرداد 1391

بهشت زیبا

  اگر در سپیده دمی که گرمای عشق ما زبانه کشید خدا تو را از پشت بهشت صدا زد همبازیهایت را رها کن و به آغوش ما بپیوند تلاش ما این است دنیایی امن و سرشار از آسایش برایت بسازیم هرچند همه می دانیم بهشت زیباتر است
23 ارديبهشت 1391

تنها چند روز

  هر بار برایت خواهم نوشت روزهای قبل از تولدت را حتی اگر ماه ها و سالها طول بکشد شاید تنها چند روز به اولین نشانه های حضور تو در این دنیا مانده باشد بیا که من و پدرت بیصبرانه  منتظر صدای گریه های شبانه تو و شیطنت هایت هستیم  
18 ارديبهشت 1391

دوباره

  همه چیز دوباره آغاز شد دوباره دکتر دوباره اسید فولیک دوباره قرص های شبانه دوباره نگاه های نافذ پدرت دوباره ناز کردن های مادرت همه چیز دوباره از سر گرفته شد برای آمدنت این بار در بهار    
5 ارديبهشت 1391

دعا زیر باران

  همیشه دوست داشتم از خودم در زمان قبل از تولدم بدانم سطرهای این صفحه جایی است که من نداشته هایم را برای تو جبران می کنم امشب شب  تولد بابا حسن بود   هر دو  زیر باران دعا کردیم و از خدا خواستیم تا تولد بعدیمان تو در کنارمان باشی    
26 فروردين 1391

صدای تو

   دلبندم ببخشید که به خاطر  قرص های مامان چند ماهی تولدت به تاخیر افتاد اما مطمئن باش من و بابا حسن بی صبرانه منتظریم تا صدای زیبای تو سکوت دلگیر خانه ما را بشکند
20 دی 1390