لذت نازکشیدن از دختری نازنین

مادربزرگ ، همان که نامت را به او وامداری همیشه می گفت :

اگر نازکش داری ، ناز کن . اگر نازکش نداری پاتو دراز کن.

و من این روزها با حرکات جدید تو احساس می کنم نام نازنین فاطمه برازنده توست چرا که باید ساعتها نازت را بکشم تا تو با ضربه ظریفی شبیه نبض تکان بخوری .

این دیالوگ های من برای نازکشیدن از توست

نازنین فاطمه !

دختر قشنگم ، یه تکون می خوری عزیزم؟

مامانی؟

خبری نمی شود . . .

دو دستم را روی سمت راست و چپ نافم می گذارم تا احساس کنم کدام قسمت برجستگی بیشتری دارد.

تو معمولا به سمت راست علاقه بیشتری داری و اکثر اوقات در این سمت سنگینی بیشتری را احساس می کنم و می فهمم سرت در این قسمت است .

خلاصه با کلی خواهش و التماس و واسطه قراردادن پدرت، در سمت چپ که جا پاهای توست ضربه ای می زنی و دل ما را شاد می کنی

اوایل با شروع درد در یکی از طرفین شکمم احساس ترس می کردم که مبادا اتفاقی افتاده  باشد.

اما ساعتی بعد می دیدم این درد به سمت دیگر منتقل شده

آنجا بود که فهمیدم منشا این درد تو هستی که به دلیل بزرگ شدنت به شکم من یعنی خانه فعلیت فشار می آوری تا جای بیشتری باز کنی

عزیز دلبندم هرچقدر می خواهی خانه ات را بزرگ کن

من طاقت دردهایی که برای راحتی و آرامش توست دارم

چرا که اکنون پی می برم چرا کوه با نخستین  سنگ آغاز می شود و  انسان با نخستین درد و من اول بار با نگاه پدرت  آغاز شدم.