نازنین فاطمهنازنین فاطمه، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

فرشته ای از بهشت

واکسن چهارماهگی و اولین مسافرت

دختر نازنین من دیگر مطمئن شدیم دلیل گریه ها و بی قراری هایت طبق تشخیص دکتر نریمان همان رفلاکس معده بود. چون وقتی سه هفته پس از مصرف شربت رانیتیدین روی ترازو قرار گرفتی شش کیلو شده بودی. واکسیناسیون چهارماهگی ات هم به خوبی گذشت . تنها یک تب خفیف و کمی بی تابی معمولی. بعد از آمدن شادی جون (عمه ات) برنامه سفر به شمال را گذاشتیم که اولین مسافرت شما بود.ویلایی در ناتل کنار . دختر نازنین من دیگر مطمئن شدیم دلیل گریه ها و بی قراری هایت طبق تشخیص دکتر نریمان همان رفلاکس معده بود. چون وقتی سه هفته پس از مصرف شربت رانیتیدین روی ترازو قرار گرفتی شش کیلو شده بودی. واکسیناسیون چهارماهگی ات هم به خوبی گذشت . تنها یک تب خفیف و کمی بی تابی مع...
11 آبان 1392

شب تولد دختر ما

امشب مصادف با مبعث پیامبر اسلام شب تولد توست، ما بیصبرانه منتظریم تا چتد ساعت دیگر تو چشم بر جهان بگشایی،با فرشته های بهشت خداحافظی کن و بر مرکب آرزوهایت به سوی سعادت و روشنی بشتاب تو را نازنین فاطمه نامیدیم تا هم یادگاری باشی از بانویی خردمند و مومن و هم فرزندی دوست داشتنی خدا را شاکریم که ما را لایق امانتداری تو دانست آرام باش و آسوده نازنین قاطمه ما   پدرنوشت : لحظه دیدار نزدیک است بازدوباره می لرزد دلم دستم باز انگار در جهان دیگری هستم    مادرنوشت : دخترکم دقایقی بیشتر تا رسیدن بهشت به زیر پاهایم نمانده ،این لطف بزرگ را بعد از خدا مدیون توام،عزیز دلبندم بیقرار دیدنت هسام ،نمی دانم می توانم هیجان دیدنت را تاب بیاورم...
29 مهر 1392

مهمان کوچک من

دخترم ، عزیزم، فرشته کوچکم  امروز سه شنبه 14 خرداد سال 92 هجری شمسی است و تو تنها سه روز دیگر مهمان بطن من هستی مهمان عزیز و دوست داشتنی من تمام تلاشم را کردم تا در این نه ماه وسایل رشد و راحتی تو فراهم باشد اما اگر میزبان خوبی نبودم مرا ببخش می دانم که این روزها جایت تنگ است اما دلبندم کمی تحمل کن  فقط سه روز دیگر باقی است. آخز تو چه مهمانی هستی که رویت را ندیده ام اما برای دیدنت بی تابم دخترک ! نمی دانی جقدر برایم عزیزی با اینکه بی تاب وصالت هستم اما نمی دانم چرا این روزهای آخر حس و حال عجیبی دارم انگار دلم برای با تو بودن تنگ می شود، برای تکان هایت ، موج دادن هایت  لگدهایی که شب هنگام به  پهلو و ر...
14 خرداد 1392

داستان دوستی ما با مامان باران

  درست هفته 33 بارداری بود که چند بار دچار دل درد شدم به همین دلیل  زودتر از وقت تعیین شده رفتم پیش خانم دکتر صابونچی و موقع شنیدن صدای قلبت برایش توضیح دادم که چند روزی است دل و کمرم درد می کند. خانم دکتر  از من سوال کرد رحمم منقیض می شود ؟ من هم گفتم نه . گویا این احساس به همراه داشتن درد از نشانه های زایمان زودرس است و  گفت باید بیشتر استراحت کنی و دارویی تجویز کرد برای جلوگیری از به دنیا آمدن زودتر از موعد شما. اما درست وقتی به خانه رسیدم این اتفاق افتاد یعنی   درست هفته 33 بارداری بود که چند بار دچار دل درد شدم به همین دلیل  زودتر از وقت تعیین شده رفتم پیش خانم دکتر صابونچی و موقع شنیدن صدای...
8 خرداد 1392

شروع شمارش معکوس برای تولد نازنین فاطمه

دخترک دلبندم باورم نمی شود شمارش معکوس آغاز شده و حدودا ده روز تا پایان دوره بارداری و دیدن روی ماه تو باقی مانده است. دیشب  وقتی پدرت برایت موسیقی شب به خیر کوچولو را گذاشت نمی دانم چرا دلم به شدت برایت تنگ شد . دلتنگی برای کسی که تا به حال ندیدی خیلی عجیب است. احساس کردم دیگر نمی توانم دوریت را تحمل کنم . دستم را روی شکمم گذاشتم و فقط نوازشت کردم. عزیزم  روزهای باقی مانده را درون من خوش باش که تنها چند روز دیگر تا زمینی شدنت زمان باقی است. دوستت دارم ای  عزیزترین ندیده ام !!!!
8 خرداد 1392

ساک بیمارستان نازنین فاطمه

  پدرت از اویل اردیبهشت اصرار داشت که هرچه زودتر ساک بیمارستانت را آماده کنیم. من هم بهانه می آوردم که باید برویم و یک ساک جدید بخریم  چون اندازه ساک هایی که داریم کوچک هستند. خلاصه یک روز رفتیم خیابان منوچهری و یک ساک خوشگل خریدیم. از فردای آن روز دیگر بهانه ای نداشتم اما دلم نمی خواست به این زودی ساکت را آماده کنم. این کار برایم مثل یک دلخوشی شیرین بود که دوست نداشتم  با انجامش به آن پایان دهم  و بهانه جدیدم این بود که فاطمه دوستم (دختر خانم افشردی) می خواهد بیاید وسایل نازنین فاطمه را ببیند. تا اینکه یک هفته بعد او هم به همراه پسر کوچکش آرتین آمد و بهانه جدیدم هم تمام شد. خلاصه پس از پایان بهانه هایم، در اولین ...
8 خرداد 1392

کنسرت با نازنین فاطمه

  اوایل اردیبهشت بود که پدرت گفت بلیط کنسرت گرفته است. کنسرت خواننده ای که من و پدرت عاشقش هستیم و خاطرات زیادی از آهنگ های او  داریم. رضا یردانی تاریخ 17 اردیبشهت بود که هرسه برای اجرای این کنسرت به برج میلاد رفتیم. به پدرت گفتم این شاید آخرین فضای دو نفره ما قبل از به دنیا آمدن دخترمان باشد . هرچند تو آنقدر محسوس بودی که به نظر نمی آمد این فضا چندان هم دو نفره باشد. وقتی روی صندلی نشستیم و خواننده محبوبمان آمد و شور و هیجان سالن به اوج رسید،در عین شادی لحظه ای نگرانت شدم مخصوصا با شروع آهنگ ها و صدای بالای گیتار برقی. ترسیدم نکند این صداها برایت آزارگر باشد . تمام طول مدت چند آهنگ دستم را رویت گذاشتم تا احساس آرامش کنی&...
8 خرداد 1392

چیدن وسایل اتاقت

  نازنین فاطمه عزیزم روز پنجشنبه ٢٦ بهمن ماه من و خاله نرگس با کلی ذوق و شوف از خواب بیدار شدیم و شروع کردیم به چیدن کمدها و کشوهای اتاقت     نازنین فاطمه عزیزم روز پنجشنبه ٢٦ بهمن ماه من و خاله نرگس با کلی ذوق و شوف از خواب بیدار شدیم و شروع کردیم به چیدن کمدها و کشوهای اتاقت همه وسایلی که تو این مدت برات خریده بودیم رو وسط هال پهن کردیم و مشغول طبقه بندی شدیم. اول از همه وسایل حمامت رو تو وان خوشگلت چیدیم این هم عکسش     بعد من مشغول اندازه گیری و بریدن مشمای داخل کشوها شدم و خاله نرگس هم لباسات رو چید. بعد رسیدیم به کشوهای تخت و دراور و وسایل داخل ویترین و در همه این احوالات کلی قربو...
27 ارديبهشت 1392

جشن سیسمونی

  نازنینم برای جشن سیسمونیت از ماهها قبل برنامه ریزی کردم. جشنی که نشان از حضور تو در زندگی ما داشت برایم بسیار هیجان انگیز و متفاوت با تمام  جشن هایی بود که قبلاً تجربه داشتم.حتی می توانم به جرات بگویم از جشن عروسیمان هم برایم مهم تر بود. بابا و مامان بزرگ و بابا بزرگ هم خیلی کمک کردن. با وجود خستگی زیاد همه کارها به خوبی پیش رفت و جشن خوبی برگزار شد. هیچ وقت فکر نمی کردم در این جشن تا این اندازه به من خوش بگذرد. با اینکه خیلی سرپا بودم و شب قبل هم از هیجان زیاد دو ساعت بیشتر نخوابیدم اما اصلاً احساس خستگی نداشتم . تو هم خیلی آرام بودی و در تمام مدت جشنت با صبوری مرا همراهی کردی. بیش از این توضیح نمی دهم چرا که عکس ها گ...
27 ارديبهشت 1392