نازنین فاطمهنازنین فاطمه، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

فرشته ای از بهشت

لذت بخش ترین مرحله بارداری، سرآغاز احساسات مادرانه

  درست یک ماه قبل وقتی همه از حرکت های تو می پرسیدند و اینکه آیا تو را در درونم حس می کنم یا نه با تعجب می گفتم نه و با خود فکر می کردم چطور ممکن است؟ اما اکنون کاملاً به حرکات تو آگاهم و تو را درونم حس می کنم. این شگفت انگیزترین و جذاب ترین احساسی است که تا به حال تجربه کرده ام. حالا دیگر می فهمم تو اکنون در کدام قسمت شکمم رفته ای ؟ به کدام سمت حرکت می کنی ، وقت جمع کردن پاهایت را درک می کنم. تو با حرکاتت با من حرف می زنی. مثلاً من می فهمم وقتی به یک گوشه پناه می بری دوست نداری من روی آن پهلو بخوابم و اگر این اتفاق بیفتد لگد می زنی که یعنی به پهلوی دیگر بخواب اگر خوراکی شیرینی بخورم و به پهلو دراز بکشم حتماً با ضربه های پشت...
20 اسفند 1391

احساس ناشناخته من به تو

فرشته نازنینم آن قدر به من نزدیکی که فرق خودم را با تو نمی فهمم، دوست داشتن تو هنوز برایم یک احساس ناشناخته است  نمی فهمم چقدر دوستت دارم، حس من به تو مثل کامل شدنت در حال شکل گیری است. بعضی اوقات فکر می کنم با احساساتی که از مادران دیگر دیده ام هنوز فرسنگ ها فاصله دارم چطور ممکن است بتوانم  عشقی جز پدرت را درک کنم ؟ اما به یک چیز کاملاً مطمئنم و  آن اینکه با کوچکترین حرکتی از تو شادم و اگر تکان هایت به تاخیر بیفتد آرامشم را از دست می دهم و نمی توانم از شدت نگرانی خودم را کنترل کنم.  احساسات من به تو همانند خودت نارس است و حدودا  سه ماه دیگر زمان لازم است تا به اوج برسد. می دانم که این اتفاق خواهد افتاد...
20 اسفند 1391

خرید کالسکه و کریر

  برای خرید کالسکه شما با باباحسن خیلی تحقیق کردیم و روی خیلی مدل ها فکر کردیم تا اینکه مدل گراکو رو به دلیل کیفیت بالا و استحکامش انتخاب کردیم . و بالاخره روز شنبه ٢٨ بهمن ماه به همراه باباحسن و مادربزرگ و پدربزرگ برای خرید رفتیم به خیابان بهار. این هم عکسش امیدوارم شما هم بپسندی عزیزم  
7 اسفند 1391

ویارونه برای دختر نازم

  روز ٢٧ بهمن ماه خاله های مامان زحمت کشیدند و برای دختر نازنین من ویارونه آوردن خاله زهرا دلمه برگ مو ، خاله سارا کوفته بادمجون و استنبلی چشم بلبلی، خاله معصومه هم غذای مورد علاقه من استنبلی به سبک عزیز که وافعا خوشمزه بودند با کلی ترشی و مربای جورواجور و هدیه های خیلی قشنگ برای مامانی این هم عکس غذاهای رنگارنگ اون روز
7 اسفند 1391

اسب چوبی

  سوار اسب چوبی / سفر می ریم (به) خوبی یه وقت نشی پیاده / خیلی زیاده  چی؟ راهش این یکی از شعرهایی است که  این روزها ، ریحانه (دختردایی تو ) دختر شیرین و دوست داشتنی که در آینده همبازی تو خواهد شد  می خواند.درست به همین شکل که برایت نوشتم. شاید بپرسی این شعر چه تناسبی با خاطرات من دارد؟ این شعر را نوشتم تا برایت بگویم چند روزی است که این اسب چوبی مهمان اتاق تو شده و انتظار سوار شدنت را می کشد. یک اسب بسیار زیبای صورتی با یال های فردار و چشمان آبی و نگاهی معصومانه او شباهت بسیاری به اسب های رویاهای دخترانه دارد . احساس می کنم نگاهش پر از حرف های ناگفته است . انگار او هم مثل ما بیصبرانه انتظار می کشد. انت...
24 بهمن 1391

درک علاقه تو به بستنی

  می دونستم که بچه ها تو دل ماماناشون تنها طعمی که درک می کنن شیرینیه اما نمی دونستم این موضوع تا چه حد صحت داره. الان چند روزی است که با دقت بر روی طعم غذاهایی که می خورم و میزان حرکات تو فهمیدم  این نظریه درستیه مثلاً وقتی صبح ها مربا می خورم بعدش تو خیلی تکون می خوری و یک چیز جالب تر اینکه وقتی دیشب خونه مادریزرگ بستنی خوردم حرکات تو خیلی زیاد شد تا جایی که من کاسه بستنی را گذاشتم کنار و به شکمم خیره شدم در حالیکه خیلی ذوق کرده بودم. شانس آوردم که همه مشغول تماشای تلویزیون بودن و کسی متوجه حرکات من نشد و من اونجا بود که فهمیدم که تو خیلی بستنی دوست داری. درک این حس برام خیلی شیرین بود مخصوصاً وقتی داش...
24 بهمن 1391

تاخیر در ارسال وسایل نازنین فاطمه

  دختر قشنگم قرار بود امشب وسایلتو بیارن اما صبح با بابایی تماس گرفتن و گفتن وسایل جانبی اتاقت هنوز آماده نیست . نگران نباش گلم قول دادن فردا شب حتما وسایلتو بیارن خاله نرگس و مادربزرگ هم قراره بیان تا همگی به کمک هم اتاق قشنگتو بچینیم. امروز داشتم به وسایلت که مثل خودت نازنین هستن نگاه می کردم. چقدر همه چیز زیبا و رویایی و قشنگه. ازت می خوام اول از همه برای خودت و کوچولوهای دیگه دعا کنی که همگی صحیح و سالم بیاید تو بغل ماماناتون و بعد از خدا بخواهی همه باباها بتونن برای بچه های نازنینشون چیزای قشنگ بخرن. آفرین دختر گلم
24 بهمن 1391

مدل اتاق نازنین فاطمه

نمی دونم بهت گفته بودم یا نه؟ مامان زهرا چون شما ماشاالله خیلی شیطون هستی نیاز به مراقبت بیشتری داره و ما اکثر اوقات پیش مامان بزرگ و بابا بزرگ هستیم. چند روزی هست که مامان زهرا دوست داره با تو بیشتر تنها باشه و با شما حرف کنه. می خوایم بیشتر خونه خودمون باشیم و تو رو با محله و کوچه و ساختمون و طبقه و واحد و خونه و اتاق خودت آشنا کنیم. قراره وسایلت رو هم بیاریم و اتاقت رو کاملا آماده اومدن کنیم. طرح وسایل چوبیت این شکلیه البته اتاق شما از این قشنگتره که عکسش رو برات می زارم. ...
22 بهمن 1391

سالگرد عهد آسمانی

عاقبت ما کشتی دل را به دریای جنون انداختیم عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم تا رها گردیم از دلواپسی در آنسوی خط زمان ما در عرش کبریایی خانه ای از جنس ایمان ساختیم امروز سالروز عهدی جاودانه بین من و مامان زهراست. امسال با همه ی سالها فرق داره چون ثمره ی این عشق پیش ماست. مهمانی از بهشت که ما خودمون رو واسه پذیرایی ازش آماده می کنیم. منتظرتیم نازنین فاطمه ی نازم. ...
19 بهمن 1391