نازنین فاطمهنازنین فاطمه، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

فرشته ای از بهشت

چیدن وسایل اتاقت

1392/2/27 23:06
نویسنده : مامان زهرا
456 بازدید
اشتراک گذاری

 

نازنین فاطمه عزیزم

روز پنجشنبه ٢٦ بهمن ماه من و خاله نرگس با کلی ذوق و شوف از خواب بیدار شدیم و شروع کردیم به چیدن کمدها و کشوهای اتاقت

 

 

نازنین فاطمه عزیزم

روز پنجشنبه ٢٦ بهمن ماه من و خاله نرگس با کلی ذوق و شوف از خواب بیدار شدیم و شروع کردیم به چیدن کمدها و کشوهای اتاقت

همه وسایلی که تو این مدت برات خریده بودیم رو وسط هال پهن کردیم و مشغول طبقه بندی شدیم.

اول از همه وسایل حمامت رو تو وان خوشگلت چیدیم

این هم عکسش

 

 

بعد من مشغول اندازه گیری و بریدن مشمای داخل کشوها شدم و خاله نرگس هم لباسات رو چید.

بعد رسیدیم به کشوهای تخت و دراور و وسایل داخل ویترین و در همه این احوالات کلی قربون صدقه ات می رفتیم .

من مرتب تو رو تو لباسات مجسم می کردم و روزهایی رو که قراره در آینده با تو در این اتاق سپری کنم.

وسط کار بودیم که همسایه مهربونمون که دیگه وقتشه بهت معرفیش کنم در خونه رو زد.

خانم آزادی

زن مومن و مهربون و دست و دلبازی که خیلی غذاهای خوشمزه برای من و تو می پزه و دائماً در حال شرمنده کردن ماست.

اون روز هم برامون یه کاسه حلیم بسیار خوشمزه آورد که اگر نمی خوردیم قادر نبودیم به این همه کار برسیم.

بعد از اینکه اتاقت به سر و شکلی رسید و تقریبا وسایلت چیده شد بابا حسن از راه رسید.

کلی کار مونده بود که منتظر بودیم با کمک باباحسن انجام بدیم. مثل انداختن تشک تختت و نصب متراژ قدی و ساعت و جا حوله ایت.

بابا حسن به عشق تو بدون احساس کوچکترین خستگی همه کارهای اتاقت رو با دقت و حوصله انجام داد .

بعد هم همگی ماکارونی خوشمزه ای که مادربزرگ شب قبل برامون آماده کرده بود رو نوش جان کردیم و مشغول استراحت شدیم.

بعد باباحسن رفت دنبال مادربزرگ(به دلیل داشتن کارگر برای انجام کارهای عید نشد از صبح بیاد) و با یه جعبه شیرینی خامه ای و آش رشته که از ویارونه های خاله نرگس بود برگشت.

بعد از شام و رفتن مهمونایی که تو چیدین وسایل اتاقت به ما کمک کردن به باباحسن گفتم یه پیشنهاد دارم نه نگو

باباحسن گفت چی؟

دستشو گرفتم و با هم اومدیم به اتاقت. تمام اسباب بازیای اتاقت رو روشن کردیم و هر کدوم دو تا جغجغه گرفتیم دستمون و شروع کردیم به رقصیدن.

تو هم همراه ما مشغول حرکات موزون شدی

دختر عزیزم،نمی دونی آماده شدن اتاقت چه حس تازه ای به خونه سوت و کور ما داد.

اون شب یکی از قشنگ ترین و زیباترین شب های زندگی من و پدرت بود و من مطمئنم با اومدن تو زیباتر هم خواهد شد

 نمایی از اتاق رویایی تو

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)