با من بمان ای نازنین
نازنین فاطمه ی بابا نمی دانی انتظار دیدنت چقدر سخت اما شیرینه. درست احساسی رو دارم که چند سال پیش در مورد رسیدن به مامان زهرا داشتم. همونطور بی تابم و درونم در حال جوشش. انتظار دیدن دختری که چیزی جز من نیست. بیتاب دیدنت و شنیدن صدات. بوییدنت و بوسیدن لبهات. تو دختری هستی که من می تونم عاشقانه دوستش بدارم و بلند فریاد کنم : " من عاشق و دیوانه ی این دخترم. من برای نازنین فاطمه زنده ام و برای تو نفس می کشم." تمام شعرهای عاشقانه ای که برای مامان زهرا زمزمه می کردم رو می تونم دوباره و دوباره زمزمه کنم. اینبار برای دو عشقم. نازنین فاطمه و زهرای نازنین. دخترم جایی خواندم که پدر اولین عشق دخترخواهد بود و این افتخار بزرگیست برای من. من هم چون م...