گنجشک لالا اولین لالایی شبانه برای تو

گنجشک لالا سالهاست راس ساعت ٩ شب از رادیو پخش می شود.

چه آن شب ها که من کودک بودم و چه حالا که کودکی در درونم دارم.

پدرت دیشب موبایل مرا راس ساعت ٩ شب تنظیم کرد تا این لالایی برای تو پخش شود.

می دانم به ملودی آرام آن عادت خواهی کرد و وقتی چشم به این دنیا گشودی با همین لالایی خواهی خوابید.

امشب برای اولین بار حس مادری را درک کردم

درست زمانی که  در اوج سرگیجه بودم، عقربه های ساعت به عدد ٩ رسیدند و این آهنگ پخش شد.

در طول پخش این لالایی احساس کردم خیلی دوستت دارم. احساس کردم چقدر به من نزدیکی و حیاتت با دردهای من شکل می گیرد.

انگار برای لحظه ای تمام دردها با من خداحافظی کردند و مرا با تو تنها گذاشتند.

تنها برای چند لحظه احساس کردم حلقه ای محکم تر از بند ناف میان من و تو وجود دارد و یک دفعه خیلی  دلم خواست نوازشت کنم

اما برای دیدنت باید روزهای زیادی را صبر کنم.

برای رهایی از این دلتنگی چاره ای نداشتم جز اینکه شکم برآمده ام را نوازش کنم و در ذهنم روزی را تصور کنم که موقع پخش این آهنگ در حال نوازش پیشانیت هستم.

نمی دانم چرا این دوری خیلی برایم سنگین آمد برای منی که تا به امروز هیچ احساس خاصی نسبت  به تو نداشتم.

دلم نمی خواست این آهنگ تمام شود تا من با تو و احساس مادری و اشک هایی که گونه هایم را تر کرده بود تنها می ماندم.

خدایا تو را به صاحب این روز (شهادت علی اصغر) کوچکترین سرباز امام حسین قسمت می دهم همه فرشته هایی که در بطن مادرانشان آرام گرفته اند را به آغوش مادرانشان برسان.

فرزند من هم در میان آنها

آمین !