نازنین فاطمهنازنین فاطمه، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

فرشته ای از بهشت

برای دختر نازنینم نازنین فاطمه عزیز

  اصلاً فکر نمی کردم تا این اندازه حرف گوش کن باشی همانطور که در پست قبلی نوشته بودم تصمیم گرفتیم برای تعیین جنسیتت زودتر از موعد و به اختیار خودمان البته با اجازه پزشک بار دیگر برویم سونوگرافی(٢٥ دی ماه) همان سونوگرافی نرگس را انتخاب کردیم. خانم دکتر افسانه واسعی ( چون بسیار مهربان است و انرژی مثبت می دهد.) باز هم مثل دفعه قبل پدرت زودتر رفت تا وقت بگیرد حدود ساعت هفت صبح من در حال خواندن نماز بودم که موبایلم زنگ زد . پدرت بود که گفت خانم دکتر تازه آمده و گفته می توانیم اولین نفر باشیم. من زود حاضر شدم . دقایقی بعد پدرت رسید و به همراه مادربزرگ رفتیم. با وجود شلوغی اما به خاطر زحمات پدرت اولین نفر رفتیم داخل. حس خوبی از...
7 بهمن 1391

شروع اولین خرید برای تو

  سه شنبه هفته قبل بود که به همراه مادربزرگ برای قیمت کردن یک سری وسایلت به پاساژ جمهوری رفتیم. چند مدل کالسکه و کریر هم دیدیم . پدرت رفته بود نمایشگاه دکوراسیون منزل تا با مدلهای جدید تزئینات داخلی برای اتاقت آشنا شود. قرار بود بعد بیاید پیش ما اما چون دیر شد قرار شد عصری با هم برویم سمت خیابان بهار تا مدل های آنجا را هم ببینیم. همینطور که من و مادربزرگ در حال دیدن وسایل بودیم یک دفعه از یک کاپشن با رنگ آبی خوشمان آمد و آن را برایت خریدیم. عصری هم کمی در خیابان بهار چرخیدیم . کلی نسبت به خرید وسایلت دید پیدا کردیم و قرار شد روز پنجشنبه با پدرت برای دیدن وسایل چوبی به نمایندگی آپادانا در خیابان حافظ برویم و قبلش هم سری به پاس...
7 بهمن 1391

اتاقی زیبا برای تو

عزیز دلبندم حالا که بعد از گذشت روزهای سخت بارداری خدا رو شکر وضعیتم به حالت تعادل برگشته من و پدرت هم از این فرصت استفاده کرده و در تدارک آماده کردن وسایل اتاقت هستیم. از آنجا که این اتاق متعلق به توست لازم می دانم همه مراحلش را برایت به شکلی خاطره انگیز بنویسم . . . عزیز دلبندم بعد از گذشت روزهای سخت بارداری خدا رو شکر وضعیتم به حالت تعادل برگشته است. من و پدرت هم از این فرصت استفاده کرده و در تدارک آماده کردن وسایل اتاقت هستیم. از آنجا که این اتاق متعلق به توست لازم می دانم همه مراحلش را برایت به شکلی خاطره انگیز بنویسم قرار است سقف اتاقت را با طرح آسمان کاغذ دیواری کنیم تا هر وقت در تخت می خوابی بتوانی آسمان آبی را ببینی برای ...
20 دی 1391

تعویض دکتر

  قبلا برایت نوشته بودم که برای به دنیا آوردن تو تحت نظر دکتر قائم مقامی هستم یعنی  همان دکتری که خودم را به دنیا آورده بود اما با گذشت بارداریم احساس کردم برای یک دکتر خوب تنها تجریه کافی نیست . . . با تمام معیارهای من همخوانی داشت مهم تر از همه اینکه ویژگی بارزش ایمان و تعهد و وجدان کاری بود و اینکه با بیمارستان هایی قرارداشت که مد نظر من بود یعنی نجمیه و مادران دکتر امینه صابونچی   قبلا برایت نوشته بودم که برای به دنیا آوردن تو تحت نظر دکتر قائم مقامی هستم یعنی همان دکتری که خودم را به دنیا آورده بود اما با گذشت بارداریم احساس کردم برای یک دکتر خوب تنها تجریه کافی نیست من علاوه بر تخصص دکترم نیاز به کسی داشتم ک...
20 دی 1391

نازنین فاطمه یا امیرحسین مسئله این است

  فرشته نازنینم هرچند حس ناخودآگاه همه ما می گوید که تو دختر هستی اما از آنجا که در سونوگرافی جلوی جنسیت تو علامت سوال گذاشته شده کمی ما را به شک انداخته ای برای من و پدرت هیچ تفاوتی نمی کند دختر یا پسر بودنت مهم این است در پناه خدا سلامت به آغوشم برسی اما برای خرید وسایلت با مشکل مواجه شده ایم. با توجه به اینکه پدربزرگ و مادربزرگ هفته آینده عازم ترکیه هستند بهتر دیدیم بخشی از وسایلت از آنجا تهیه شود اما این معما باعث شده به شک بیفتیم به همین دلیل تصمیم گرفتیم یک سونوگرافی دیگر برای تعیین جنسیت برویم . عزیز دل مامان می دونم خیلی باحیا هستی اما خواهشا کمی پاهای خوشگلتو باز کن تا ما با خیال راحت وسایل قشنگتو متناسب با ...
20 دی 1391

اولین ملاقات با تو

  برای رسیدن به این تاریخ روزشماری کرده بودم. روز دوم دی ماه . اولین ملاقات ما با تو . . .   برای رسیدن به این تاریخ روزشماری کرده بودم. روز دوم دی ماه . روزی که قرار بود برای سونوگرافی برویم. دکتر پیشنهاد داده بود برویم پیش دکتر فریور فرزانه اما موفق نشدیم برای این تاریخ وقت بگیریم و به پیشنهاد منشی دکتر قرار شد برویم سونوگرافی نرگس در بلوار کشاورز تقاطع جمالزاده آن روز صبح با صدای زنگ ساعت موبایل پدرت بیدار شدیم. حس صبح های امتحان را داشتم . صبح های پر از استرس و اضطرابی که سعی می کردم با حرف های پدرت بر آن غلبه کنم ، افکار مثبت داشته باشم و تمام انرژی های منفی را از خودم دور کنم. پدرت پیشنهاد داد خودش زودتر برود و وقت...
16 دی 1391

امتحانی برای من و پدرت

  حتما وقتی خاطراتت را در این وبلاگ می خوانی خواهی پرسید چرا از دوم آذر تا به امروز یعنی حدود یک ماه و نیم گذشته  چیزی ننوشته ام حالا برایت می گویم چرا عزیز دلبندم گاهی اوقات خداوند شرایطی را در زندگی ما آدمها ایجاد می کند تا هم ما انسانها را امتحان کند و هم قدرتش را به ما نشان دهد یکی از بزرگترین امتحانهایی که من و پدرت در آن شرکت کردیم همین دوران بود امتحانی که از آن سربلند بیرون آمدیم و فهمیدیم خدا هیچ وقت ما را فراموش نخواهد کرد شاید این مدت لازم بود تا قدر هدیه ای که خدا به ما عطا کرده را بیش از پیش بدانیم این دوران با همه سختیها و نگرانیهایش با پایانی خوش سپری شد و  بار دیگر به من و پدرت ثابت شد که کسی ه...
16 دی 1391

گنجشک لالا اولین لالایی شبانه برای تو

  گنجشک لالا سالهاست راس ساعت ٩ شب از رادیو پخش می شود. چه آن شب ها که من کودک بودم و چه حالا که کودکی در درونم دارم. پدرت دیشب موبایل مرا راس ساعت ٩ شب تنظیم کرد تا این لالایی برای تو پخش شود. می دانم به ملودی آرام آن عادت خواهی کرد و وقتی چشم به این دنیا گشودی با همین لالایی خواهی خوابید. امشب برای اولین بار حس مادری را درک کردم درست زمانی که  در اوج سرگیجه بودم، عقربه های ساعت به عدد ٩ رسیدند و این آهنگ پخش شد. در طول پخش این لالایی احساس کردم خیلی دوستت دارم. احساس کردم چقدر به من نزدیکی و حیاتت با دردهای من شکل می گیرد. انگار برای لحظه ای تمام دردها با من خداحافظی کردند و مرا با تو تنها گذاشتند. تنها برا...
2 آذر 1391

برای عزیزترینم

  بارداری پر از احساسات ناشناخته است. شیرین ترین و بعضی اوقات سخت ترین دوران حیات یک زن . پر از بی خبری است. پر از نادانی از اینکه آیا به واقع من باردارم ؟ آیا قلب فرزندم به طور مداوم می زند ؟ اگر با کوچکترین بی احتیاطی من از حرکت بازایستاده باشد چه ؟ اصلاً دختر است یا پسر؟ چه شکلی است ؟ زشت خواهد بود یا زیبا؟ کدام خصوصیات ما دو نفر به او رفته است؟ کدام ژن های مخفی در او آشکار خواهد شد؟ سالم است و هزاران ندانستن هایی که گاهی آنقدر زیاد می شود که توان انجام کوچکترین و ساده ترین کارها را از آدم می گیرد. از اینکه با مهربانی در تمام لحظات سخت درکنارم هستی و از اینکه با محبت تمام خواسته های معقول و نامعقولم را پاسخ م...
1 آذر 1391

اولین سفر

  بالاخره خواب های این چند شب من تعبیر شد و به طرزی باورنکردنی همه عوامل دست به دست هم داد تا این سفر جور شود. این اولین سفر تو محسوب می شود. سفر به شهر عاشقانه های من و پدرت شهری که در اصل وجود تو از آنجا سرچشمه می گیرد شهری که نقطه تلاقی من با پدرت بود و شهری که ما را بزرگ کرد پس از تمام شدن دوران دانشجویی عادت هرساله مان شده بود که در تاریخ آشناییمان (٢٢ آبان) که بعد به تاریخ ازدواجمان هم تبدیل شد می رفتیم مشهد اما امسال دو سال می شد که امکان این سفر فراهم نشده بود تا اینکه با پیامکی که شرایطش به لحاظ اقتصادی مناسب بود تصمیم گرفتیم برویم. خوشحالم که در اولین سفر تو راه به شهری مقدس می ...
25 آبان 1391