اولین باری که غلت زدی

دخترک نازم

نمی دانم چه کرده ام که خدا هدیه ای به زیبایی تو به من عطا کرده است.

هنوز باورم نمی شود که مادر شده ام ، روزهایم  با تو رنگ و بوی دیگری پیدا کرده است .اکنون تو در آغوشمی و من مشغول نوشتنم برای تو . تا تمام اولین های تو ا ثبت کنم.

روز جمعه  22 شهریور  درست وقتی سه ماه و یک هفته بودی برای اولین بار غلت زدی.

دخترک نازم

نمی دانم چه کرده ام که خدا هدیه ای به زیبایی تو به من عطا کرده است.

هنوز باورم نمی شود که مادر شده ام ، روزهایم  با تو رنگ و بوی دیگری پیدا کرده است .اکنون تو در آغوشمی و من مشغول نوشتنم برای تو . تا تمام اولین های تو ا ثبت کنم.

روز جمعه  22 شهریور  درست وقتی سه ماه و یک هفته بودی برای اولین بار غلت زدی.

 خونه مادربزرگ سر نهار بودیم که یکدفعه دیدیم تو دمر افتاده ای.

تو خیلی به این حالت علاقه داری و دائم سعی می کنی این کار را تکرار کنی. انگار از خوابیدن به پشت خسته شده ای.

از وقتی شروع به غلت زدن کردی کارم سخت تر شده است. نمی توانم خیلی به کارهای خودم و خانه برسم مگر اینکه خواب باشی در این لحظه ها هم بیشتر ترجیح می دهم من هم کنارت بخوابم تا به کارها رسیدگی کنم.

نیازت به مراقبت بیشتر شده . می ترسم لحظه ای تنهایت بگذارم. حتی برای رفتن به دستشویی هم مشکل دارم.برای نمونه بگویم که دیروز تا ساعت 8 شب نهار نخورده بودم. اما دختر قشنگم هیچ زحمتی نیست. من حتی برای داشتن این سختی ها هم خدا را شکر می کنم. چرا که اینها همه نشانه های پیشرفت توست. نشانه های اینکه تو هر روز در حال یادگیری چیزهای جدید و کشف دنیای اطرافت هستی.

تو الان همه چیز را رنگی و سه بعدی می بینی. به چهره آدم های اطرافت دقیق می شوی و کاملاً من و پدرت را می شناسی و ازغریبه ها تشخیص می دهی. اینها زیباترین احساساتی است که من و پدرت در حال تجربه کردن آنها هستیم.

و امروز بعد از دو هفته از اولین غلت زدنت توانستی دستت را از زیر خودت بیرون بیاوری و سرت را بالاتر بگیری.

دلبندم تو خیلی تلاشگری و می خواهی زود زود همه مراحل رشد را سریعتر از هم سن و سالانت طی کنی.

اما عجله نکن عزیزم. به من هم فرصت بده تا بتوانم مراحل پیشرفتت را بنویسم

خداوندا  به خاطر این همه  لطف و محبتت و هدیه شیرین و زیبایی که به من ارزانی داشتی سپاسگزارم

چند عکس زیبای شما وقتی رو شکم می خوابی