تولد نازنین فاطمه اولین سالگرد تولد اولین فرزندم
روز قبل تولدت به همراه مادربزرگ رفتیم کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تو خیابان حجاب و کلی اسباب بازی برای شما خریدیم. پدرت هم زودتر از سرکار برگشت تا برای کارهای تولدت همکاری کند.تو را گذاشتیم پیش مادربزرگ و رفتیم برای خرید کادوی تولدت.
سه النگوی باریک برایت گرفتیم و دائم دست های تپلی و زیبایت را مجسم می کردیم که چقدر با این النگوها خوردنی تر می شوند.
بعد رفتیم و کیکت را که طرح کیتی بود از قنادی گل بانو سفارش دهیم . تزئینات و شمع و کلاه تولد هم گرفتیم .
بعد همگی با هم رفتیم شهربازی امیرپارس تا در شب تولدت حسابی نی نی ببینی و باهاشون بازی کنی. بعد هم رفتیم و کباب بناب خوردیم.
شما انقدر از خوردن کباب ذوق زده شدی و سر و صدا راه انداختی که ما به این فکر افتادیم کاش اول میومدیم و غذا می خوردیم .
روز تولدت هم برای شام باباجون و پدربزرگ و مادربزرگ پیشمون بودن (البته مطمئنم که روح مادرجون هم همراهمون بود و دور از حالا اگر زنده بودن خیلی شما رو دوست داشتن )
پدرت برای شام از بیرون غذا سفارش داد و بعد هم مراسم معمول فوت کردن شمع و بریدن کیک رو داشتیم . شما خیلی زود خسته شدی و دلت می خواست همه چی رو به هم بزنی .
نشد عکسهای بیشتری بگیریم اما قراره چهار تیر بریم آتلیه و یه عالمه عکس خوشگل ازت بگیریم.