در آستانه دوازده ماهگی

دوازده ماهگی یا یک سالگی نمی دانم کدام را بگویم فقط می دانم برای رسیدن به این روز هیجان عجیبی دارم . شبیه حس نزدیک شدن به روز امتحان

از این به بعد در جواب هرکس که ازم پرسید دخترتون چند وقتشه باید بگم یک سال و  . . . و انگار این یک سال که پشت ماه های بعد می آید نشان می دهد تو و ما سختیها و شیرینی های اولین سال زندگیت را پشت سر گذاشته ایم .

روز تولد تو بهترین روز زندگی من بود .

روزی که با تمام وجودم شادیش را لمس کردم . یک روز پکه پر از خاطره های خوب بود

به همین خاطر دوست دارم تو هم  شادترین روزت را تجربه کنی و تمام تلاشم را می کنم تا بهت خوش بگذرد.

انگار تازه مفهوم تولد را می فهمم . تازه می فهمم چرا باید تولد را جشن گرفت و احساس می کنم تولد یک سالگی باشکوه ترین تولد یک انسان است . تولدی که شاید خودش چیزی از مفهوم و مراسمش درک نکند و حتی آن را به یاد نیاورد . اما پس از سالها تنها عکس هایش برایش باقی خواهد ماند. عکس هایی که شاید روزی به دنبالش بگردد تا درشروع  فیلم عروسیش از آن استفاده کند.

به همین خاطر اولین تولد در واقع جشنی است که طعم شیرینش تنها به کام پدر و مادر ها می نشیند.

جشن می گیرند تا به یاد بیاورند سختی هایی که همه می گفتنن تا یک سالگی ادامه دارد تمام شد غافل از اینکه این تازه آغاز راه است .

اما به هر حال اولین سال زندگی،  سال تمام اولین های زندگی توست .

تاریخ همه اولین هایت را برایت می نویسم شاید سالها بعد بخواهی بدانی دختر یا پسرت اگر به خودت رفته باشد در کدام سن دندان در می آورد یا برای اولین بار می نشیند و . . .

اولین بار که غلت زدی

اولین غذای کمکی که خوردی لعاب برنج بود 28/7/92

اولین فرنی 4/8/92

اولین ماست 12/9/92

اولین سوپ (برنج و ماهیچه) /9/92

اولین باران عمرت 4/8/92

اولین برف زندگیت 14/9/92

اولین بار که آب نوشیدی 7/8/92

اولین بار که اتوبوس سوار شدی 5/8/92

اولین عروسی که رفتی 29/6/92

اولین تولدی که شرکت کردی تولد مهتا اردیبهشت 93

اولین بار که نشستی  نه ماهگی 12/92

اولین بار که چهاردست و پا رفتی 21/12/92

رویش اولین دندان هشت ماهگی

اولین سفرت ناتل کنار در سن چهار و نیم ماهگی

 اولین سفر نوروزیت استانبول 26/12/92

همیشه اولین ها شیرین است و آخرین ها  تلخ

در همه این اولین ها همراهت بودم،  تو در  آخرین هایم کنارم باش.