چهاردست و پا رفتن در ده ماهگی

مهمترین کاری که تو ده ماهگی انجام دادی سینه خیز و بعد یادگرفتن چهاردست و پا بود.

حدود سه چهار روز سینه خیز رفتی. مخصوصا وقتی کنترل تلویزیون رو در فاصله ای دورتر برات قرار می دادیم به سمتش سینه خیز می رفتی.

اما دقیقا در روز 21 اسفند ساعت یک و نیم بامداد پدرت متوجه شد که تو یادگرفتی چهاردست و پا بری.

خیلی جالب بود . چندبار این کار رو انجام دادی. پدرت اون شب خیلی خسته بود و زود خوابید اما تو بیدار موندی و دلت می خواست کار جدیدت رو انجام بدی.

روز بعد در محدوده کوتاهی چهاردست و پا رفتی ولی ما شانس آوردیم که در روزهای آخر سال یعنی درست چند روز مانده به سفرمان به استانبول این اتفاق افتاد وگرنه نمی تونستیم به کارامون برسیم.

ماما و بابا رو هم تو این ماه یادگرفتی درهم بگی بدون اختصاص دادن به من و پدرت.

فقط وقتی شیر می خواستی یا درد دندونت اذیتت می کرد می گفتی ماماماماما  . . . .

قبل از سفر یادگرفتی دست بزنی . تبلیغات شبگه جم مخصوصا مای بیبی رو خیلی دوست داری و با دیدنشون خیلی ذوق زده میشی

همچنان با پتوی صورتیت دالی بازی می کنی .

وقتی ادای گریه کردن درمیارم میای و دستای منو از صورتم برمیداری

این اولین ارتباط دو طرفه من و تو باهمه و من از انجام این بازی خیلی خیلی لذت می برم.

بازی تکراری که شاید برای دیگران بعد از چندبار بیمزه بشه ولی برای من هربار شیرین تر از قبله